قهر خدا
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ب.ظ
هر چقدر که بزرگتر می شدم
از تو دورتر، ولی تو به من نزدیک میشدی.
.
.
هر چقدر که تو از گناه های من رد شدی،من با اشتیاق به سمت ــِش رفتم!.
.
.
روزهایی که تو رو شناختم،سعی کردم،به سمتت بیام!
تا نزدیکی های قله هم رسیدم،اما نمیدونم چرا زیر پاهام خالی می شد
.
.
چرا من و تو هعی در حال رفت و آمد هستیم؟!
.
.
میدونم،می فهمم که ،هم دوسم داری،هم؛ازم ناراحت
اون روزهایی که نماز صبح هام قضا میشه،میدونم ناراحتی ازم
این روزها،دلم به گلدسته های مسجد خوشه،دستام و بگیر!